دوش مستانه شدم, ساقی میخانه نبود..
باز هم دیر رسیدم, ره غمخوار تو نیست ؛
من در این محفل گیتی به کدام خانه روم؟
یا کجا باز بمانم ؟ دل همیار تو نیست..
مستی ام را در میان خلوتی بردم خموش..
دل کجا هشیار باشد؟ جام هشیار تو نیست؛
خواب بودم لحظه ای, من در میان باغ تو..
افتی شد ناگهان,باغی که بیدار تو نیست؛
خوش دمی بودم کنارت خاطری اما کجا؟..
یاد خوش هرگز نیاید, یاد دلدار تو نیست؛
گفت بنویسم به ساده:معنی ازادگی..!
من نوشتم ساده تر:راهی که دیوار تو نیست ؛
شاعر, مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0